آيا آنچه خرافات ميناميم، مذهب ديگران نيست؟ خرافات، پيشگويي و مذهب، سه مقولهاي هستند كه در يك نقطه با هم برخورد ميكنند و ما نه تنها در درك معني دروني آنها، بلكه بيشتر در درك منطقي تجربياتي كه در پس هر كلمه پنهان است، مشكل داريم. از ميان اين سه مقوله، امروز خرافات به نظر بيشتر مردم واقعاً تحقيرآميز است و آن را مانند فرقه و مسلك، نوعي قضاوت درباره ارزشها ميدانند. به نظر برخي ديگر، خرافات و پيشگويي اگر توصيفي از يك مسئله مذهبي و يا حتي فرهنگي باشد، نوعي منبع درآمد است و در اين مورد، پيشگويي هم به اندازه خرافات بر مذهب فشار ميآورد تا آنجا كه مربوط به عقل دكارتي ميشود (عقلي كه دكارت درباره آن سخن گفته) ميتوان از خرافات و پيشگويي كه از امور دنياي غيرمادي هستند سخن گفت.
در طول تاريخ بشر، جوامعي كه به خرافات عمل ميكردند، شناخته شدهاند و بدون شك ميتوان گفت خرافات و پيشگويي در ساخت دنياي مدرن غرب نيز سهيم است و آنچنان در حاشيه نيست، هنگامي كه از آنها استفاده ميكنيم نيازي نيست براي درك آنها به ذهنمان فشار بياوريم. اگر رسانهها، انعكاس زندگي اجتماعي ما هستند، براي درك اهميت موضوعي، كافي است در اينترنت جستوجو كنيد؛ خواهيد ديد اغلب روزنامههاي دنيا، از روزنامههاي مهم گرفته، تا نشريههاي پيش پا افتاده، ستوني را به طالعبيني اختصاص دادهاند. با نگاه به علوم و تكنولوژيهاي پيشرفتهاي كه سراغ داريم، به نظر ميرسد خرافات، داراي يك ساختار ويژه است و اين سوءظن را ايجاد ميكند كه علمي است كه با تمام علوم بشر تفاوت دارد و حتي براي بعضي، برتر از علوم دانشگاهي است. چگونه ميتوان اين جذابيتي را كه چندان هم تازگي ندارد و اين سير قهقرايي پيشگويي و خرافات را كه در جوامع مدرن امروز هم وجود دارد، توضيح دارد؟ آيا ميتوان گفت اين نوعي بازگشت غيرعاقلانه به عقب است؟
اما در اين باره، بيشتر بايد از باورهايي سخن گفت كه تاكنون بر آنها سرپوش گذاشته شده است و به نظر ميرسد بدون هيچ خجالتي ميتوان آنها را حتي نزد دانشمندان بيان كرد. تا گذشتهاي نزديك، در بحثهاي رسمي و علمي دانشگاه، دولت و نيز مذاهب نوپا و تازه شكل گرفته و با مُهرهايي وجود داشت كه در آن نوعي قهقرايي و حركت به عقب ديده شد و از زمان شروع اين باورها كه به موازات مذهب و يا بر ضد مذهب حركت كردند، ميتوان گفت خرافات و پيشگويي بر پايه مذهبي بنا نهاده شدهاند، به طوري كه گفته ميشود، برخي خرافات «هم رديف اعتقادت مسيحيان» است. بسيار واضح است كه مسيحيت، هميشه تلاش داشت ريشه خرافات را بخشكاند، اما هرگز موفق نشد و پيشگويي، خرافات و مذهب، هر يك در زمان مقرر، همواره به نگرانيهاي كوچك و بزرگ هر برهه از زمان پاسخ ميگويند.
واژه Superstition (خرافات) نيز مانند ريشه لاتين آن از فعل قديمي Superstitare گرفته شده كه از دو جزء Super و Stare تشكيل شده، كه در واقع نشان دهنده جذب حمايت خدايان بوده است. پيشگويي نيز، گونهاي تسلط به امور پنداشته ميشود كه به وسيله گروه محدودي از متخصصان اين فن، كه تحت حمايت خدايان بوده و صاحب نيرويي رؤيتناپذيرند، انجام ميشود.
به نظر من خرافات و پيشگويي در هر زماني به ويژه در عصر مدرنيته پيشرفته امروز، بيشتر جنبه تفنني داشته است و اين مسئله به انسان اجازه ميدهد از يك دنياي بسيار منظم و دنيايي كه تمام راهحلها و تكنيكها را به خدمت گرفته، خارج شود. در حقيقت ميتوان گفت خرافات و پيشگويي اين آخرين دستاويز و راه گريز بشراست. همين موضوع، سبب ميشود نوعي تفكر درباره برخي ابعاد خرافات و پيشگويي نزد بعضي اشخاصي كه الهيات ميخواندند، ايجاد شود كه در بعضي آثار نيز آورده شده است. ژانك لود بروتن، در اولين مقاله نشان داد چگونه خرافات موجب ميشود مردم از يك متن مذهبي، تفاسير مثبت و منفي گوناگوني داشته باشند و همين موضوع، باعث ميشود اينگونه تصور شود كه خرافات نوعي «مذهب منحرف شده» است. ميكائيل لاليبرته مورخ معتقد است در قرن وسطي، مذهب عامه و خرافات با هم در ارتباط بودهاند.
پيتروبولگيوني نيز به اين نتيجه رسيد كه پيشگويي در قرون وسطي و در ميان روستاييان سادهانگار وجود داشته است، او ثابت كرد كه در آن دوره، كليساي كاتوليك براي مبارزه با پيشگويي با مشكلات زيادي روبهرو بوده است. خرافات و سحر و جادو در عصر مدرنيته سبب شد سوفي ترامبلي با برخي مخالفتهايي كه عليه تفكر الهي ـ كه به جادو و خرافات نسبت داده ميشد ـ به مبارزه برخيزد.
سرانجام سنت كريستين جرمن، در مقالهاي تحقيقي از ما ميخواهد متوجه بُعد شاعرانه پيشگويي باشيم و درباره آن تحقيق كنيم و نيز بعد رواني آن را كه بر نگرانيهاي ناشي از بياطميناني چيره ميشود، بشناسيم. آيا نشانههاي برخي مسائل مربوط به روم باستان كه در اذهان عمومي نقش ميبندد، در مذهب مسيحيت و به ويژه در عصر ما به چشم نميخورد؟